ویکی Grimm
Advertisement
ویکی Grimm

322 trubel has bottle هشدار! اگر با "من وتو" پیش میری نخون!
این صفحه از من وتو جلو تر است. اگر بخوانید، قسمت های بعدی لو می رود و دیگر لذتش رو نخواهید برد. این یک توصیه است. خواندنش به عهده خودتان است.
Juliet searching این نوشته در دست تکمیل است
لطفا تا پایان کار صبور باشید شما می توانید با اضافه کردن اطلاعات و گسترش این نوشته به ما کمک کنید.
محاکمه با آتش
Trial by fire Q

کد قسمت

413

نقل قول

شاعران انگلیسی و بازبینان اسکاتلندی

نویسندگان

شان کالدر

کارگردان

نوربرتو باربا

قسمت بعد

بدشانس

قسمت قبل

ماریشوسه

نام لاتین

Trial by Fire

محاکمه توسط آتش[]

قسمت محاکمه توسط آتش قسمت سیزدهم از فصل چهارم و قسمت هفتاد و نهم از ابتدای سریال گریم می باشد که در تاریخ 24 بهمن 1393معادل با تاریخ میلادی 13 فوریه 2015 از شبکه NBC پخش گردید.

شرح داستان[]

فروشندگان جوان فروشگاه شیفت خود را تمام کرده بودند. جوان تمپفورد می خواست به خانه برود با ایان حال میسون هدی پشنهاد کرد که در فروشگاه بمانند و با هم گپ بزنند. بارسو در پشتی مغازه را با کلید باز کرد و وارد شد و به سمت فیوز ها رفت و از دستش شعله های آتش بیرون آمد وی آتش را به جعبه فیوز نزدیک کرد.

جولیت صحنه ح

مله مانتیکور وآنچه با وی انجام داده بود را به یاد می آورد. در این اثنا نیک به خانه بازگشت و آندو در مورد اینکه آدلیند به پرتلند آمده صحبت کردند. جولیت از نیک پرسید: چه اتفاقی می افته اگه آدلیند بفهمه تو گریم شدی؟ و نیک پاسخ داد: یک هگزنبیست کم تر چیز خوبیه نه؟

بارسو یک پارچه در آتش بود و در میان مغازه حرکت می کرد. بچه ها که در مغازه مشغول گپ زدن بودند بوی دود حس کردند. پس از گشودن در متوجه شدند که مغازه آتش گرفته است. در حالی که از شدت دود در حال خفه شدن بودند میسون برای ورود اکسیژن صندلی را برداشت و داخل شیشه پرتاب کرد. شعله آتش که نیاز به اکسیژن داشتند به سوی پنجره کشیده شدند و با انفجار، هر دو بچه مردند.

نیک و هنک پس از رسیدن به سر صحنه با مسئول آتش نشانی صحبت کردند. وی توضیح داد که آتش هوشمند بوده و در بین مغازه حرکت می کرده است.

سپس با صاحبان مغازه صحبت کردند. صاحب مغازه بسیار از اتفاق رویداده ناراحت بود و پسر جوانش نیز مضطرب به نظر می رسید. وی توضیح داد که این کسب و کار توسط پدر بزگش راه اندازی شده و پس از پدرش به او رسیده و حالا به پسرش خواهد رسید. سپس پس از اندکی خشم و خروش در مقابل سوال: زمان آتش سوزی کجا بودید پاسخ داد که در رستوران بوده اند و مدیر شدن پسرش را جشن می گرفتند.

Nick E13S4

پس از بررسی سوابق بیمه متوجه شدند که آنها به تازگی بیمه نامه را به مبلغ زیادی بالا برده اند . سپس با وکیلی که به

آنها در اظهار ورشکستگی کرده بود صحبت کردند.چارلز لینی توضیح داد که اعلان ورشکستگی برای سر و سامان دادن به اوضاع یک کسب و کار است و این امر موجب ناراحتی طلبکاران خواهد شد. وی متذکر شد که امکان نداشته صاحب مغازه آنجا را به آتش بکشد. نیک به او اطلاع داد که دو نفر آنجا مرده اند و وکیل بسیار ناراحت شد.

شان رینارد با سم در مورد کلی برکارت و دایانا قرار داشت. سم طی تحقیقاتش به این نتیجه رسیده بود که آنها ماشین را در اسپوکن واشنگتون فروخته اند و توضیح داد که کسی در مورد دایانا اطلاعی نداشته است.

وو برای نیک و هنک توضیح داد که پرونده هایی مشابه آنچه آنها تحقیق می کنند که نشانی از یک آتش هوشمند در آن است در بایگانی هست و مسئول بررسی آتش گفته که همکار وی بسیار به حل مسئله نزدیک شده است. هنک گفت با آن پلیس صحبت کنیم و وو پاسخ داد: اگه اون با شما صحبت کنه. به جرم قتل بازداشتش کردید.

در زندان مرکزی پرتلند با جرج اورسن پیام دادند که دو کاراگاه برای دیدن وی آمده اند و او بسیار عصبانی شد.

در اتاق ملاقات نیک برای هنک توضیح داد که در آن زمان نمی دانسته که بلوتباد ها و باور شواین ها باهم مشکل دیرینه دارند و ذکر کرد که آنجلینا لسر برادران اورسن را کشته و بعد اورسن برادران وی را به قتل رسانده است.("سه گرگ بد")

پس از چند تیکه ناب در جواب نیک و هنک ، نیک تصویر دو مقتول را نشان وی داد و گفت که همکار قدیمیش گفته که او بر روی اینکار کار می کرده است. اورسن پاسخ داد که آنها نمی دانند چه مدت وی به دنبال این فرد بوده و یک بار آنقدر به وی نزدیک شده که چهره اش را دیده است. ولی تنها در صورتی می تواند وی را شناسایی کند که آنها عکسی از وی داشته باشند.

نیک وهنک اورسن را از زندان مرخص کردند تا به آنها کمک کنند و یک رد یاب جی پی اس به پای او بستند. در کلانتری و در دفتر شان، اورسن متوجه شد که آنها جریان وسن ها را میدانند. او توضیح داد که این بابا را یکبار نزدیک دیده است و بعد ووگش را دید ه است که انگار تمام بدنش از آتش است. قرار شد که هنک و اورسن به فایل ها گذشته بروند ولی نیک و وو به تریلر بروند.

موجودی که با آن طرف بودند اکسکاندسکو نام داشت. این موجود اساس ققنوس است . وی مسئول آتش زدن روم در زمان نرون بوده است. ولی گریمی که برای مقابله با وی رفته بوده است جز سوختگی های شدید توفیقی حاصل نکرده و روشی را نیز برای مبارزه با این وسن نمی شناخته است.

اکسکاندسکو وکیل را نیز به آتش کشید.

آ«ها در کلانتری به این نتیجه رسیدند که این اکساندسکو نوعی فسفر در بدن خود تولید می کند که در مجاورت هوا آتش می گیرد. مانند یک کبریت انسانی. نتیجه این شد باید چیزی را درست کنند که جلوی مشتعل شدن فسفر را بگیرند. اورسن گفت که اگر به مکانی با مواد اولیه صحیح بروند شدنی است. نیک با رزوالی تماس گرفت تا چک کند مونرو کجاست و وقتی فهمید مرونرو به آن زودی باز نیم گردد. بنا شد همه به ادویه فروشی برون.

سم برتوران، کسی که برای شان به دنبال کلی برکارد می گشت نزد ویکتور آمد و تمام یافته هایش منجمله ماشینی که به نام جولیت سیلورتون بود را به آنها گفت. وی ماشین را فروخته بوده است  و بعد تا پدید شده است. آدلیند به ویکتور گفت که باید به سراغ جولیت بروند.

نیک هنک و اورسن به ادویه فروشی رفتند . توجه روزالی از جکله نیک: این پیتر اورسنه قبلا بازرس حرق بود به مچ بند جی پی اس پای وی معطوف شد ولی باز هم تصمیم گرفت به آنها کمک کند. نیک جریان را توضیح داد که در این میانه مونرو سر رسید که قطعات را اشتباهی فرستاده اند. و با دیدن اورسون در میانه راه متوقف شد. او اورسن را میشناخت. وی مردی بود که هپ را کشته بود و با یک شاتگان مونرو را تهدید کرده بود. هر دو به هم نگاه بهت زده ای انداختند و مونرو ووگ کرد و به سوی او هجوم برد. هنک مونرو را گرفت. اورسن نیز ووگ کرد و خواست به او حمه ببرد که نیک جلوی وی را گرفت. نیک به مونرو توضیح داد: اون با ماست. پس از فروکش کردن ووگ هر دو، مونرو با خشم گفت: اون اینجا چه غلطی می کنه؟ چرا  توی جای اصلیش که زندانه نیست؟ اورسن خشمگین گفت: اگه جای من اونجاست جای تو هم هست.هنک گفت داره برای یک پرونده باهامون کار می کنه.نی ک ادامه داد: دو تا بچه توی یک آتیش سوزی مردن. ولی مشکل ریشه دار تر ایز این ود. مونرو خشمگین تر از این بود که بتواند منطقی فکر کند: نیک اون هپ رو کشت  و اورسون نیز لجش در آمد و گفت:دوست دختر تو هم برادرای من رو کشت . اگه جای من تو زندانه چرا جای اون تو زندان نیست؟ روزالی از پشت سر گفت: چون مرده . چهره اورسن باز شد و گفت: جدا؟ این اولین خبر خوشیه که بعد از زندان رفتن شنیدم. مونرو دوباره خشمناک شد و می خواست به اورسن هجوم ببرد ورو به نیک گفت: نمی دونم چه کمکی می خوای ولی اینجا هیچ کمکی بهش نمی رسه! اورسن گفت: شماها هیچ وقت بیخیال نمی شین نه؟ گونه شما این دعوا رو شروع کردن و مونرو داد زد: آره و گونه من هم تمومش می کنن! حوصله نیک سر رفت و داد زد: بس کنید! و گفت که می روند. ولی روزالی اجازه نداد و بعد از صحبت کردن با مونرو او را بیرون کرد:مگه نزدیک نبود به خاطر این چرندیات عهد دقیانوسی تو رو از دست بدم؟.

نیک از روزالی عذر خواهی کرد ولی روزالی پاسخ داد: این نفرت اونقدر دیمی که تو نمی تونی هیچ مسئولیتی توش رو به عهده بگیری. نیک خواست ادامه دهد و روزالی گفت: نه نیک تو کمک لازم داری و باید بتونی کمک بگیری. آنها شروع به ساخت یک مایع چسبناک مقاوم به گرما شدند که در این میانه مونرو بازگشت و گفت که کاسه ها هکجا هستند. او میخواست کمک کند. درا ین میانه به نیک و اورسن خبر دادند که یک نفر دیگر جزغاله شده است و او با هنک به آنجا رفتند تا روزالی و مونرو بقیه مواد را درست کنند.

پسر مدیر فروشگاه سوخته نمی خواست کسب و کار پدرش را ادامه دهد وی از خانه بیرون آمد و اکسکاندسکو با وی تماس گرفت. ولی پسر گفت او برخلاف قرار عمل کرده و دو نفر را کشته است و دیگر با او تماس نگیرد.

سر صحنه قتل وو توانسته بود بفهمد که وکیل لینی در گذشته وکیل تسخیری پسر جوانی بوده که مضنون به آتش سوزی مدرسه اش بوده است. ولی نتوانسته اند این امر را ثابت کنند. عکسی پسر جوانی مه در پرونده بود بسیار شباهت با اکسکاندسکو داشت. نامش دیمون بارسو بود. در این میان چشم اورسن به بارسو افتاد که در میان جمعیت بالای پل بود. ولی وی به سرعت رفت. او جریان را به نیک  و هنک گفت. نیک نتیجه گیری کرد: داره تمام کسایی که باهاش در ارتباط بودن رو از بین میبره. آنها تصور می کردند که رئیس مغازه با او همدست است. در این میانه بارسو با رئیس شرکت تماس گرفت که به مغازه بیاید زیرا عامل آتش سوزی شناخته شده است و خود را جای افسر پلیس جا زد. مرد به راه افتاد.

پسر به خانه رسید و می خواست جریان را به پدرش بگوید که فهمید پدرش به مغازه رفته است.

رئیس شرکت با بارسو دیدار کرد ودید دست ا و آتش می گیرد.

پسر راه افتاد که برود نیک و هنک سر رسیدند و از او پرسیدند که پدرش کجاست و بعد او اعتراف کرد که تقصیر وی بوده است . وی بارسو را اجیر کرده نه پدرش.

رزوالیبا نیک تماس گرفت و به او گفت که هم ماده را درست کرده اند و هم چیزی که آن را به بارسو بپاشند. با هم قرار گذاشتند تا دم ساختمان مغازه هم را ببینند.

همه با هم به مغازه رسیدند. مونرو پرسید: چطور بهش بزنیم؟ و مونرو سندوق عقب ر باز کرد. تنفگ های آپباش برد بلند ! هنک ناباورانه گفت: باهام شوخی دارین؟ با آب پاش؟ روزال ی گفت بردشون خیلی خوبه. مونرو اضافه کرد: در ضمت اصلا انتظارش رو نداره. به گردن هر کدام یک تفنگ آب پاش آویزان بود. پسر جلو آمد و گفت: می خواید با اسباب بازی بگیریدش؟ این یارو یک قاتله! و هنک او را به ماشین بست و نیک گفت که باید حواس لبارشسو رو پرت کنیم. اورسن به او گفت که نشانش را به او بدهد. او اضافه کرد که بارسو اصلا احتمال نمی دهند او را ببیند برای همین آنها وقت دارند اینکار را بکنند ولی توصیه کرد قبل از اینکه او را برشته کند کار را تمام کنند.

نیک نشانش را به او داد  و همه داخل رفتند. بارسو لباس هاشی را در آورده بود که ناگهان صدای اورسن را شنید که او را صدا می زد . از روی کنجکاوی دنبال وی رفت. بارسو به سراغ اورسن رفت و آ«دو از دو سوی یک هال بزرگ هم را دیددن. اورسن به او گفت که می داند او چیست و بعد ووگ کرد. صحبت آنها ادامه داشت ولی معلوم بود که اورسن به شدت از بارسو می ترسد. بارسو هم این را می دانست و او را دست می انداخت.  در این میانه نیک و هنک با سلاح های پلاستیکی

413 Exploded excandesco

سر رسیدند و هریسون را آزاد کردند. و بعد نیک داد زد: اوسن! حل شد و بارسو به دنبال آنها بیرون رفت. آنها وی را دوره کردند و سلاح های پاستیکیی را به سوی او گرفتند. او خواست ووگ کند و همه مواد چسبناک را به او پاشیدند . او نتوانست آتش بگیرد و از داخل منفجر شد.

مونرو پس از اینکار با اورسن دست داد. و اورسن به زندان بازگشت. نیک نیز تنفگ آبپاش دوربرد را در قفسه سلاح های گریمی اش گذاشت.

آدلیند به سراغ جولیت رفت .وی فکر می کرد که نیک دیگر گریم نیست . او می خواست جولیت را به زور با خود ببرد ولی وقتی گلدانی را پاز داد تا به سر او بزند، و جولیت آن را روی هوا گرفت و ووگ کرد تازه فهمید اینکار امکان پذیر نیست.جولیت با خشم گفت: هر چی داری رو کن کثافت! و

محشر کبری شد.

دو هگزن بیست به هم پریدند و چنان ضربه هایی به هم میزدند که توصیف پذیر نبود. ولی زور جولیت به آدلیند می چربید و او را زد و از خانه بیرون کرد.

413 Juliet woged

نیک به خانه رسید و خانه را نابود شده پیدا کرد. سلاحش را کشید و به هال خانه آمد و دید جولیت خیلی آرام روی مبل نشسته است. پس از اینکه فهمید آدلیند اینکار را گرده گفت که وی را خواهد کشت ولی جولیت به او گفت که تقریبا آدیلند را کشته است. فلسفه ای که نیک از آن سر در نیاورد. ولی جولیت دید که درنگ بیشتر جایز  نیست. از جایش را خاست و در   

سوی دیگر اتاق روبروی نیک ایستاد و گفت: یک چیزی هیت که باید بهت بگم. نیک گفت:چی؟ جولیت با لحنی وحشتزده گفت: نیک می دونی چقدر دوستت دارم ... و چند لحظه صبر کرد. شاید حس می کرد با کاری که چند لحظه بعد می خواهد انجام بدهد دنیای خودش را نابود خواهد کرد و بعد ووگ کرد. نیک از جا در رفت و ناباورانه به او خیره شد.   

وسن ها[]

بلوت باد

باور شواین

فوکس باو

نیم زابر بیست

هگزن بیست

اکس کان دسکو

دقت بیشتر[]

اتین قسمت در ادامه ماریشوسه اتفاق افتاد.

ریزه کاری[]

اولین سلاح از سوی نیک به تریلر اضافه شد: تفنگ آبپاش دوربرد.

نیک جریان هگزن بیست شدن جولیت را فهمید.

تصاویر[]

شناسنامه قسمت
شناسنامه قسمت

شماره قسمت :13 شماره فصل:4


شخصیت بازیگر
نیک برکارد دیوید جیونتولی
هنک گریفین راسل هورنزبی
شان رنارد ساشا رویتز
جولیت سیلورتون بتسی تالوچ
درو وو رجی لی
مونرو سالیس ویر میشل
روزالی کالورت بری ترنر
آدلیند شید کلیر کافی

شخصیت بازیگر
پیتر اورسن دانیل روباک
ویکتور آلکسیس دنیزوف
دامین بارسو گدئون امری
اندی هرثیسون هنک هریس
مارکوس راسپولی فیلیپ آنتونی رودریگز

موجود شخصیت
اکسکاندسکو دیمن بارسو
باور شواین پیتر اورسن
بلوت باد مونرو
فوس باو روزالی کالورت
اسکالن زانه سم بوتران
هگزن بیست آدلیند شید
جولیت سیلورتون

مکان ها تشکل ها
اداره آگاهی پرتلند خانواده سلطنتی
تریلر
ادویه فروشی
Advertisement