ویکی Grimm
Advertisement
ویکی Grimm
Wrong 2 این نوشته کامل شده است
این نوشته ممکن است دارای غلط املایی باشد. در رفع آن کوشا هستیم. صبر داشته باشید.
شب بخیر گریم عزیز
222 goodnightsweetgrimm

کد

222

نقل قول

هملت

نویسندگان

جیم کاف و دیوید گرین والت

کارگردان

نوبرت باربا

قسمت بعد

مرده ناسپاس

قسمت قبل

مرگ برمی خیزد

نام انگلیسی

Goodnight, Sweet Grimm

شب بخیر گریم عزیز[]

قسمت شب بخیر گریم عزیز قسمت بیست و دوم از فصل دوم و قسمت چهل و چهارم از ابتدای سریال گریم می باشد که در تاریخ 1 خرداد 1391معادل با تاریخ میلادی 21 می 2012 از شبکه NBC پخش گردید.

داستان[]

اریک رینارد از وضعیت کار بارون پرسیدو بارون گفت که تا فردا شب به اندازه کافی نیرو جمع کرده اند. رینارد که دلش می خواست بداند کروشیر مورتل چطور کار می کند یکی از همراهانش را صدا زد و به بارون سمدی-کروشیل مورتل- اجازه داد که بر روی صورت او تف کند و مرد در لحظه بر خود پیچید و مانند مرده روی زمین افتاد. اریک رینارد که از دیدن این صحنه به وجد آمده بود پرسید آیا دردش می آید؟ بارون با لبخند فیلسوفانه ای  گفت: درد غیر قابل تحمل. اریک رینارد با سرخوشی گفت: بیا بازی رو شروع کنیم.

نیک وجولیت در مورد اتفاقات اخیر صحبت کردند و نیک شب را آنجا ماند.

خانم پش یک محلول درست کرد که در آن ماده ای به نام همزاد وجود داشت.

کروشیر مورتل نماد هایی را روی زمین کشیده بود و انسان های زامبی شده در اطراف آن ایستاده بودند. او مشغول اجرا مراسم وودو بود.

رزوالی و مونرو نیز در خانه مونرو بودند و آنها نیز هر دو شب در خانه ماندند.

خانم پش به یک کارمند هتل پول داد تا آدلیند را بیهوش کند. و بعد از خون آدلیند بیهوش با سرنگ مقداری نمونه گرفت.

ملت دیوانه شده بودند آنها به هر چیزی یک هرکسی که می دیدند حمله می کردند وسایل را می شکستند و مردم را می زدند.

جولیت از نیک خواست که آن روز به مرخصی برود و نیک گفت اگر مردم از کشتن هم دست بردارند شدنی است. ولی شان با او تماس گرفت و گفت که هرچه زودتر به کلانتری بیاید.

در کلانتری شان به نیک گفت که برادرش به آنجا آمده است تا در مورد مسائل خانواده صحبت کند.هر چند شان گفت که اصلا حرف برادرش را باور نمیکند..نیک گفت که احتملآ کلید را هم میخواهد. شان به او گفت که همه کلید را می خواهند ولی برادرش کمی سمج تر است. او به نیک گواهی هایی که سباستین برایش فرستاده بود را نشان داد و گفت که نام توماس شیراک او را جدا نگران می کند. این کاغذ ها همگی قلابی اند در این میان اریک زنگ زد و شان به نیک گفت که به حرف های او گوش دهد. و گوشی را روی اسپیکر گذاشت. آن دو شب با هم در اتاق هتل اریک قرار  گذاشتند. وو وارد شد و گفت که هزاران تماس در مورد وضعیت خشونت بار با پلیس گرفته شده است.

هنگامی که آنجا رفتند معلوم شد که این افراد از مشت و لگد استفاده کرده و به همه چیز حمله می کنند. لیلی اوهرا نیز در میان آنها بود او وو را گاز گرفت و بعد از پنجره بیرون پرید. در این میان مرد دیگری نیز به نیک حمله کرد نیک او را زد و با کمک هنک که همان لحظه با پای در گچش سر رسیده بود او را داخل ماشین انداختند و نزد مونرو و روزالی بردند.

نیک و هنک مرد را روی تخت گذاشتند. مونرو متعقد بود که قیافه طرف مانند مرده هاست . سپس نیک و هنک تمام اطلاعاتشان از بارون سامدی را در اختیار روزالی گذاشتند.

روزالی در مورد خلسه وسن ها شینده بود و می گفت که علم بزرگی به این کار مربوط است و در کتاب هایش به دنبال خلسه کروشیر مورتل گشت تا آن را یافت  نام این نوع مشکل خلسه افول بود که ناشی از بعضی از وسن ها از جمله کراشیر مورتل است. که موجب فلج شدگی، هیپنوتیزم حیوانی حالت خواب و بیداری توهم و خیال موقتی مرگ می شود. درمان این مشکل تنها در حالت چهارم بیماری امکان پذیر است که افراد بلند شده و به دیگران حمله می کنند. این کار می توان از پماد خورندن و یا بهترین روش تزریق انجام داد. نیک با تعجب گفت: می خوای بهشون آمپول برنی؟ روزالی گفت : در واقع 3 تا آمپول با هم و یک پیتا شنسکا بیرون آورد. پیتاشنسکا وسیله تزریقی به حدود 15 سانتی متر طول و سوزن های 6 سانتی بود که در آن واحد سه محلول  را تزریق می کرد . روزالی برای اثر گذاری بیشتر آن را تست کرد و هنک وحشتزده گفت: وای پسر! نیک در مورد مدت زمان لازم برای بهبود پرسید و روزالی گفت که به سرعت جواب خواهد داد.

قرار شد مرد را همانجا بگذارند. و نیک و هنک از آنجا رفتند.

هویت مردی که به ادویه فروشی برده بودند ال شینر بود که دیروز خبر گم شدنش را به پلیس داده بودند. وی یک یدک کش بود.

222 cure

مرد در ادویه فروشی به هوش آمد وی به مونرو حمله کرد و مونرو  او را زد و روزالی با پیتاشنسکا به او تزریق کرد.

آنها به صدای کسی که به یدک کش زنگ زده بودند گوش کردند و مردی که پشت گوشی بود به طور دقیق پلاک ماشینش را گفت.

خانم پش محلولی را درست کرد که جای او و آدلیند را با هم عوض می کرد سپس استفانیا با او تماس گرفت و پشت تلفن گفت که راهی برای سر به نیست کردن خانم پش پیدا کرده است  و با او قرار گذاشت.

معلوم شد پلاک ماشینی که گفته شده است مربوط به قربانی اول یا همان ریچارد مولپس بوده است. و ماشین را پیدا کردند.

شان به دیدن اریک رفت. او اجازه نداد کسی وی را بگردد و وقتی دربان اریک از ورود او ممانعت کرد خواست برگردد که اریک آمد و گفت که چه حیف است که برادر خودش در کنار او احساس امنیت نمی  کند و برادرش را به داخل اتاق هتل فراخواند. شان با حالتی که امکان می دهد هرگز از اتاق خارج نشود به دنبال او رفت.

او به دقت اطراف اتاق را از نظر گذراند. اریک از او پرسید : آخرین باری که هم رو دیدیم کی بود؟ شان گفت بذار فکر کنم... به نظرم وقتی 13 سالم بود که مادرم منو از کلاس ادبیات فرانسوی بیرون کشید  و برای جونمون فرار کردیم. اریک لبخندی زد و گفت: حتما هیجان انگیز بوده. شان پاسخ داد: واسه من نه. اریک او را به صرف غذا دعوت کرد ولی از نوع نگاه شان فهمید که او می ترسد با خوردن غذا مسموم شود. اریک در پاسخ به این دریافت گفت اگر بخواهد می توانند بشقاب هایشان را با هم عوض کنند. سپس به شان گفت که بهتر است به خانه برگردد. موضوعاتی در حال اتفاق افتادن است که بهتر است او در خانه باشد و جایگاهش را بیابد. شان با نهایت بی اعتمادی گفت: به عنوان یک حرومزاده؟ اریک لبخند زد و گفت: الان بعضیا این موضوع رو یک جور افتخار میدونن. بعد بحث را نیک کشاند و گفت که او گریم با ارزشی است و از شان پرسید ابنکه اینقدر نزدیک به یک گریم کار می کند چه حسی به وی دست می دهد؟ و بعد به شان گفت که بابت قضیه کلید ها وقت بیشتری به او می دهد.

ماشین در مقابل یک انبار کانتینر رها شده بود. و در صندوق عقبش انواع تجهیزات وودویی وجود داشت. روز کاری پس از بررسی ماشین تمام شد و هنک قصد داشت برود گچ پایش را باز کند. نیک نیز تصمیم گرفت به خانه جولیت برود.

در ادویه فروشی، مرد به هوش آمد . آن دو از جا جستند. مونرو یک چماق برداشت و رزوالی پیتاشنسکو را در دست گرفت و با حالت آماده حمله کنار هم ایستادند ولی مرد که از بیدار شدن در آنجا وحشت کرده بود فریاد زد: شماها کی هستین؟ من کجام؟ معلوم بود درمان صحیح بوده است.

در خانه جولیت به او گفت که می تواند هر وقت خواست برگردد. نیک پرسید: مستی جولیت؟ جولیت خندید در این میانه مونرو و رزوالی با نیک تماس گرفتند و جریان به هوش آمدن مرد را گفتند. نیک میخواست تنها برود ولی جولیت اصرار کرد که با او برود. او می خواست در مورد این دنیای ناشناخته همه چیز را یاد بگیرد.

خانم پش در هیئت آدلیند نزد استفانیا رفت. استفانیا به او گفت که بنشیند تا چیزی برای خودرن وی بیاورد و اضافه کرد او در زمان حاملگی اش همواره گرسنه بوده است. سپس به خانم پش- آدلیند فعلی- گفت که آنها وی را غافل گیر خواهند کرد. و دستمالی را به خانم پش- آدلیند تعارف کرد. خانم پش دستمال را گرفت که دو پسر استفاینیا به وی حمله کردند او را بیهوش رو زمین انداختند و استفانیا با یک چاقو قلب خانم پش را از راه شکمش خارج کرد. وی به شکل خانم پش در آمد و آدلیند نیز از آن سو به هوش آمد و متوجه شد که راه هگزن بیست شدنش باز شده است.

از حرف های یدک کش بر می آمد که وی در یک محیط با نور های سبز بوده است. نیک حس کرد که احتمالا باید در محوطه کانتینر ها بوده باشد زیرا آنجا نیز رنگ سبز فراوان است. یدک کش همچینین اضافه کرد که خیلی های دیگر هم آنجا بوده اند.قرار شد یک افسر بیاید و او را به خانه ببرد چون سوالاتی می پرسید که جواب چندانی برای انها وجود نداشت. بر طبق گفته: خیلی ها آنجا بودند بنا شد روزالی تا حد امکان پادزهر بسازد. سوال بعدی این بود: چرا توی پرتلند؟ نیک گفت که برادر شان رینارد به آنجا آمده است و کروشیر مورتل پیش از انقلاب چنین کاری می کند. به زعم مونرو آمدن یک سلطنتی به پرتلند به طور معمول یک انقلاب حساب می شد. نیک اضافه کرد احتمالا وی میخواهد برای بدست آوردن کلید کاری بکند و کلید را از گردنش باز کرد و به روزالی گفت آن را در یک جای امن مخفی کند.روزالی کلید نیک را زیر کفپوشی در ادویه فروشی پنهان کرد. جایی که اغلب پول ها و پاسپورت هایش آنجا قرار داشت. امن ترین نقطه ادویه فروشی.

همگی به محوطه کانتینر ها رفتند. و به جستجو مشغول شدند. کراشیر مورتل همه را آزاد کردو آنها گروهی به نیک مونرو روزالی و جولیت حمله کردند در ابتدا یک یا دونفر بودند ولی بعد تعدادشان به سرعت رو به افزایش گذاشت از آنجا که نیک نمی خواست آنها را بکشد همه فرار کردند نیک از بقیه جدا تا زامبی ها به دنبال او بروند و بقیه فرصت فرار بیابند. جولیت وحشتزده به مونرو گفت که نیک پشت سرشان نیست. مونرو به او توضیح داد که او یک گریم است و میتواند از خود محافظت کند آنها باید فرار کنند.

نیک پس از آنکه زامبی ها را پشت سر گذاشت متوجه شد بارون سامدی- کروشیر مورتل- بالای یک کانتینر ایستاده است. به سمت او دوید و بالای کانتینر با او درگیر شد. کراشیر مورتل که گویی با نیک بازی می کند پس از چند ضربه که به او زد از جلوی او با خنده گریخت نیک به دنبال وی دوید. و درحالی رویش پرید که کراشیر مروتل داشت دریچه  سقف یک کانتینر را باز می کرد آن دو به داخل کانتینر افتادند و هنگامی که نیک به خود آمد کراشیر مورتل را ندید . درحالی که اسلحه اش را مقابل خود گرفته بود با نور یک چراغ قوه پیش می رفت  چشمش به یک تابوت افتاد. در تابوت را گشود و در آن یک پاسپورت با عکس خودش و نام توماس شیراک دید آنقدر از چیزی که میدید حیرت کرد که کروشیر موتل او را غافلگیر کرد و گفت: شب بخیر عزیزم نیک رویش را به سوی او برگرداند و آخرین چیزی که دید کراشیر مورتل بود که روی صورت او تف می کرد. اسلحه گوشی و چراغ قوه اش از دستش رها شد و در میان خنده های پیروزمندانه و شیطانی کروشیر مورتل روی زانو هایش افتاد.

222 nick in coffin

مونرو جولیت  و روزالی به ماشین رسیدند . جولیت با وحشت فریاد زد: مونرو نیک نیست! نمی بینمش... مونرو او را سوار ماشین کرد و گفت نیک می تواند از خود مراقبت کند.

اریک رینارد به پیکر به افول رفته نیک که در تابوت بود نگاه کرد و بعد گفت: شب بخیر گریم عزیز و به آرامی ادامه داد: و با نوای پرواز فرشتگان آسوده بیارام و در تابوت را بست.

پایان فصل 2

وسن ها[]

کراشیر مورتل

بلوت باد

فوکس باو

هگزن بیست

نیم زابر بیست

دقت بیشتر[]

این قسمت فصل را درحالی به پایان رساند که در انتهای آن نوشته بود:

To be Continued...

Oh come on you knew this was coming

ادامه دارد...

بیخیال ... می دونستین اینجوری میشه

ریزه کاری[]

شماره روی سقف ماشین پلیس 222 بود که با کد داستان منطبق است.

تصاویر[]

شناسنامه قسمت
شناسنامه قسمت

شماره قسمت :22 شماره فصل:1


شخصیت بازیگر
نیک برکارد دیوید جیونتولی
هنک گریفین راسل هورنزبی
شان رینارد ساشا رویتز
جولیت سیلورتون بتسی تالوچ
مونرو سالیس ویر میشل
روزالی کالورت بری ترنر
آدلیند شید کلیر کافی
درو وو رجی لی

شخصیت بازیگر
استفانیا وودوا پوپسکو شهره آغداشلو
اریک رینارد جیمز فارین
بارون سمدی رگ ای کالی
سباستین کریستین لجادک

موجود شخصیت
کراشیر مورتل بارون سمدی
هگزن بیست خانم پش
بلوت باد مونرو
فوکس باو روزالی
گریم نیک برکارد

مکان ها تشکل ها
اداره آگاهی پرتلند خانواده های سلطنتی
ادویه فروشی
Advertisement