ویکی Grimm
Advertisement
ویکی Grimm
Juliet searching این نوشته در دست تکمیل است
لطفا تا پایان کار صبور باشید شما می توانید با اضافه کردن اطلاعات و گسترش این نوشته به ما کمک کنید.

این یک فوکس باو ست

خطاب به جولیت پیش از وویگ

روزالی کالورت[]

روزالی کالورت
320-Rosalee

جنسیت

مونث

نوع

فوکس باو

هنرپیشه

بری ترنر

روزالی کالورت یک فوکس باوست که برای نخستین بار در قسمت "جزیره آرزو ها" دیده شد.

درد ها گذشته[]

روزالی 13 ساله بود که برای نخستین بار وویگ کرد. او نمی دانست جریان چیست. وی با بردارش بود و برادرش وانمود کرد که او یک مشکل اساسی دارد. او گمان کرده بود که دارد می میرد و بعد که به گریه افتاد، برادرش قهقهه زنان به او جریان را گفت. البته خنده اش بعد از اینکه وی قوزک پایش را گاز گرفت متوقف شد("شکارچی وحشی")

هنگامی که 17 ساله بود ، مردی با علائم زابر ترانک نزد پدرش آمد و پدرش به او گفت که کرد زابر ترانک اشتباهی خورده است. او زمانی که پدرش به کار های پزشکی وسن مشغول بود، کنار دست وی می ایستاد و یاد می گرفت.("جزیره رویاها")("موش و گربه")("بر روی بدن بیجان من")

مانند تمامی وسن های جوان او نیز موضوعاتی را درمورد گریم ها می دانست و وحشت عمومی از گریم ها در او رخنه دوانیده بود. در زمان کودکی او پیمان شوابیا نقض شد و جامعه وسنی در وحشت بی سابقه ای فرو رفت. او به یاد می آورد که پدرش یک روز به خانه آمد و گفت که همه چیز روبه راه شده است.("وسن مادرزادی")

او با آدم های اشتباهی گشت، معتاد شد و برای پرداخت هزینه جی به دزدی روی آورد. یک بار در حین سرقت یک ساعت مچی گیر افتاد و به زندان رفت. خانواده اش از اعتیاد وی با خبر بودند ولی نمی دانستند که او به زندان افتاد است. در این فاصله پدر وی فوت کرد و او نتوانست در مراسم خاکسپاری پدرش شرکت کند. خانواده اش این کار وی را امری بی نهایت ناپسند تلقی کردند و دیگر با وی سخن نگفتند.("سرباز خوب") در این میان برادرش فردریک کالورت، او را زیر بال و پرش گرفت و از او حمایت کرد تا وی توانست از اعتیاد پاک شود. سپس به سیاتل رفت و سالی یکبار برادرش را ، تنها کسی که در خانواده اش از او روی ترش نمی کرد می دید و بیشتر با وی تلفنی صحبت می کرد. ("جزیره رویاها")

به نظر می رسید زندگی اش در یک حالت یکنواخت قرار دارد که از پلیس پرتلند با وی تماس گرفتند و گفتند که برادرش کشته شده است و او خودش را با آخرین سرعت به پرتلند رساند.

می دونم چی رو میگی![]

او یکراست به کلانتری پلیس رفت. به عنوان یک فرد سابقه دار به خوبی میدانست که پلیس ها از وی خوششان نمی آید و او

Rosalie Islad of dreams

نیز حس مشابهی داشت. افسر پلیس وی را به دو بازرس معرفی کرد: نیک برکارت و هنک گریفین. پس از امتناع از نشستن از آنها پرسید که چه کسی برادر وی را کشته است. بازرس برکارت به او پاسخ داد که کسی نمی داند و از آنجا که برادرش توانسته زنگ خطر را به صدا در آورد و انگیزه قاتلین سرقت پول نبوده معلوم نیست آیا سارقین به آنچه می خواسته اند می رسیدند. پس از چند پاسخ سرد دیگر گفت که می خواهد به مغازه برود و به خانه برگردد. بازرس برکارت توضیح داد که یکی از آنها باید با وی بیایند.

وارد مغازه که شدند روزالی نگاه درآلودی به اطراف انداخت و بعد چشمش به لکه خون روی زمین افتاد. روی زمین مقابل لکه زانو زد و از شدت غم و اندوه وویگ کرد.

بازرس برکارت به او گفت که ممکن است همه آن خون متلق به برادر وی نباشد زیرا برادرش قاتل را گاز گرفته است. روزالی از این حرف تعجب کرد و با حالت وویگ کرده با سوی او بازگشت و در چند دهم ثانیه فهمید طرف مقابلش یک گریم است وحشتزده از جای جست و از او فاصله گرفت. پیدا بود که از شدت وحشت نمی داند باید چه کند ولی سعی می کند خود را خونسرد نشان دهد. بر خلاف آنچه او انتظار داشت ، بازرس پلیس دستانش را به نشانه عدم حمله بالا برد و گفت : من به برادرت صدمه نزدم، قصد ندارم به تو هم صدمه بزنم. روزالی همچنان با وحشت به او چشم دوخته بود ومنتظر بود ببیند حرکت بعدی او چیست. بازرس پلیس از او پرسید که می داند گالن بلیز چیست؟ روزالی همچنان در سکوت فقط او را تماشا می کرد. او قصد فرار نداشت ولی قصد هم نداشت به گریم حمله کند. شاید خودش هم درست نمی دانست چه می خواهد بکند. گریم چند لحظه صبر کرد و بعد با توجه به قیافه سرسخت وی گفت: کیسه صفرای انس... روزالی حرفش را برید: می دونم چی رو می گی. وی توضیح داد که برادرش اعضای بدن انسان را از گایر ها می خریده و به دیگران می فروخته است. و بعد اضافه کرد که بعید می داند آنها وی را کشته باشند هر چند که اول این فکر را می کرده است. قرار شد که روزالی مغازه را بگردد ببند برادرش چه چیزی اینجا تگه می دارد.

Roalie island of dreams

گریم در فاصله ایمنی از وی ایستاد و کارت پلیسی اش را به او داد تا اگر مشکلی پیش آمد با وی تماس بگیرد. و روزالی به او گفت که او اصلا شبیه به چیزی نیست که انتظار می رفت.

شب هنگام ، باردیگر گریم به همراه دوستش به آنجا آمد تا زیر زمین را بررسی کند. روزالی متوجه شد که دوست گریم یک بلوت باد است که از دیگاه او بسیار عجیب بود. گریم ازا و در مورد جی پرسید و گفت که احتمالا این موضوع به قتل برادرش مربوط است و سپس از او خواست که هر چیزی که در این زیر زمین میتواند انگیزه کشتن یک وسن را تشکیل دهد به او بگوید.

پس از رفتن آنها روزالی در حال بررسی جعبه های باز نشده بود که متوجه ورود دو نفر به زیر زمین شد. او مخفی شد و متوجه شد اینها نیز به دنیال جی میگردند. در حالی که سعی داشت به آرامی فرار کند، گوشی اش زنگ خورد و دو مرد با او درگیر شدند ولی روزالی توانست بگریز دو به بازرس گریم خبر دهد.

نیک برکارد تصاویر مجرمین را به او نشان دادو او آنها را شناسایی کرد. از دیدگاه روزالی خیلی عجیب بود که کسی هم گریم باشد و هم پلیس. علوه بر این متوجه شد نیک برکارد ، از سابقه وی با خبر است.

وی قصد داشت یک مامور برای او بگذارد و روزالی از او درخواست کرد که دوست بلوت بادش را برای اینکار بفرستند.

دوست نیک، مونرو به خانه روزالی آمد و شب را روی کاناپه خوابید. روز بعد روزالی که قصد نداشت بیشتر از حد لازم در پورتلند بماند به مغازه رفت. در این میان ، پلیسی به آنجا »د وبعد از هوش رفت و صورتش بیرون ریخت. روزالی بلا فاصله متوجه شد که اوضاع قمر در عقرب است . دارویی درست کرد و با وجود حیرتزدگش گریم ، که مونرو به او خبر داده بود، آن را به پلیس نوشاند.

آنها پلیس را به خانه اش رساندند و نیک برکارد به او گفت که در مخفیگاه قاتلین برادر او ، یک چپق پیدا کرده اند. روزالی گفت که این وسیله نامش زاگن دامپ است و بعد نیک از او پرسید که برای مواد بیشتر به کجا میروند. روزالی دانست که نیک حدس زده او معتاد بوده باشد. برای همین به او گف که به ترامنزل وردتلند خواهند رفت.

او با فروشنده های قدیمی تماس گرفت و توانست آنجا را پیدا کند. نیک و مونرو او را در ماشین گذاشتند و تنها به ترامنزل رفتند. اندکی بعد با شنیده شدن صدای گلوله همه مردم از آنجا بیرون رختند و روزالی متوجه شد یکی از آنها قصد دارد دوست نیک - مونرو را بکشد برای همین با آجر به سر او زد و وی را بیهوش کرد.

او تصمیم گرفت بماند و مغازه عطاری برادرش را ادامه دهد.

زابر ترانک[]

برای باز نگه داشتن مغازه میبایست اول مغازه را مرتب میکرد. در این میانه مونرو، دوست نیک برای کمک بها و داوطلب شد. آنها در حین گشتن مغازه به پاسپورت هایی با نام های مختلف از برادرش بر خوردند و در حالی که نمیدانستند جریان چیست، نیک با آنها تماس گرفت و درمورد یک زلتن فوگل پرسید. روزالی در کتابهای برادرش ، سر فصل زلتن فوگل را پیدا کرد و معلوم شدکه زلتن فوگل تخم طلا تولید میکند.

هنوز شب نشده، نیک با او تماس گرفت و گفت که جلوی زلتن فوگل است و زلتن فوگل دارد از فشار تخم میمرد. روزالی از پشت تلفن او را راهنمایی کرد و نیک توانست تخم را سالم خارج کند ("چیز پردار")

مدتی بعد نیک با او تماس گرفت و درمورد علائم دوستش هنک، صحبت کرد. او حس میکرد که یک هگزن بیست به خورد او داده است. روزالی ، مونرو نیک تمام شب را بیدار ماندند تا زابر ترانک را از میان هزاران دستورا لعمل پیدا کنند. روزالی دستور العمل را یافت و پادزهر را درست کرد . آنها ابتدا پادزهر را بر روی وو - گروهبان پلیسی که چندی پیش در مغازه از هوش رفت- امتحان کردند ولی وقتی سراغ هنک رفتند، متوجه شدند که پادزهر بی اثر است و تنها با نابودی هگزن بیستی ، جادوگر توسط خون گریم هنک به هوش خواهد آمد.

نیک به دنبال هگزن بیست رفت و روزالی و مونرو نزد هنک ماندند. روزالی به طور آشکار میدید که مونرو به شدت از اینکه نیک تنها سراغ هگزن بیست رفته نگران است و متوجه دوستی عمیق بین آندو شد.

لحظاتی بعد هنک از خواب بیدار شد. که مفهومش شکست هگزن بیست و پیروزی نیک بود. ("بیمار عشق")

جبهه مقاومت[]

چندی بعد، یکروز صبح که به مغازه رفته بود با مردی مواجه شد که او را میشناخت: ایان هارمن. وی که یک فوکسباو و دوست برادرش بود با پهلوی تیر خورده نزد وی آمده بود و میگفت که ورات دنبالش ااست. روزالی او را در ادویه فروشی نگه داشت وبه مونرو زنگ زد زیرا نمیخواست تنها باشد.او گلوله را در آورد.

مونرو پیشنهاد کرد که از نیک کمک بخواهند.

پس از بیدار شدن ایان هارمن، روزالی جریان نیک را به ایان گفت و پس از اصرار زیاد وی موافقت کرد. اما اوضاع آنطور که باید پیش نرفت و نیک با دیدن ایان هارمن، به سوی او سلاح کشید زیرا معتقد بود او یک قاتل است.

پس از اینکه روزالی و مونرو توانستند او را متقاعد کنند که در زمان قتل مردی که عضو ورات کشته و پاسپورت ایان را برای پلیس جا گذاشته است، روزالی در حال در آوردن گلوله از بدن وی بوده، نیک سلاحش را پایین آورد.

معلوم بود نیک علاقه ای به درگیری و جبهه مقاومت ندارد و تنها میخواهد قاتل را بگیرد.

روزالی برای بدست آوردن مدارک تقلبی نزد یکی از دوستان برادرش رفت . مرد به او قول داد که کار را انجام دهد.

هنگامی که روزالی برای گرفتن مدارک رفت، مرد به از او عذرخواهی کرد و با لحن هیستریکی دلیل عذر خواهی اش را: به خاطر برادرتون شرح داد.

هنگامی که روزالی به مغازه بازگشت، متوجه شد مونرو و ایان آنجا نیستند ولی قبل زا تماس با آنها مشتری آمد که کار فوری داشت. روزالی به او گفت اندکی صبر کند و پاکت که جاعل به او داده بود را گشود و با یک پیام روبرو شد:

چاره ای نداشتم. متاسفم اون عضو وراته

ضربه کوچکی به پشت روزالی خورد و او ووگ کرد رو به مشتری بازگشت و با یک هوندیگر که از اعضای ورات بود روبرو شد. مرد به او گفت که به ایان زنگ بزند.

روزالی شماره مونرو را گرفت و با شنیدن صدای مونرو تنها یک جمله گفت: منو پیدا کرد، ایان رو ببر یک جای امن.

هوندیگر که حتی ذره ای از این افشاگری ناراحت نشده بود به او گفت که گوشی را به وی بدهد او به مونرو توضیح داد که اگر ایان هارمن را تا 15 دقیقه دیگر تحویل ندهد روزالی را خواهد کشت.

در این پانزده دقیقه ، هوندیگر جملات قصاری برای روزالی از آرمان های ورات گفت ولی روزالی اهمیت نداد.

بعد از پانزده دقیقه، پیش از آنکه هنودیگر تصمیم بگیرد او را بکشد، نیک وارد مغازه شد و گفت ایان هارمن پیش اوست. هوندیگر که آشکارا ازدیدن نیک جا خورده بود به روزالی گفت روی زمین بنشیند. ولحظه ای بعد روزالی از سردرگمی وی که با ورود مونرو ایجاد شده بود و میگفت ایان هارمن پیش اوست استفاده کرد و پودری را برداشت.

مونرو نیک با هم کل کل میکردند که روزالی فرصت کرد پودر را به صورت هوندیگر بپاشد و مونرو نیز به او هجوم برد.

ایان هارمن او را مقابل چشمان روزالی نیک و مونرو کشت.

نیک وانمود کرد که ایان را بازداشت میکند ولی بعد روزالی فهمید که او ایان را آزاد کرده است.("موش و گربه")

زیبای خفته[]

یک شب نیک و مونرو با یک قفس گربه به ادویه فروشی آمدند و گفتند که گربه هگزنبیست جولیت را چنگ زده و او به کما رفته. روزالی تصمیم گرفت تا پنجه های گربه را آزمایش کند تا بفهمد چه چیز به جولیت ، دوست دختر نیک سرایت کرده است.("زنی در تاریکی")

تصاویر[]

Advertisement